اولین شب یلدا در آخرین ماه اولین سال زندگی تو.....
چه عنوان بلند بالایی!!!!!!!!!!!
اینم عکساش
تجاوز به جعبه مخصوص آبنبات و قند مامان جون مریم..........برای اولین بار قند خوردی.....وای وای وای چه کار زشتی......
قنده هنوز تو دهنته.....هرکار کردیم درنیاوردیش........خدا به من رحم کنه تو خیلی بلایی......!!!!!
راستی این تل خوشگلم خاله مرضی واست بافت.....همون شب خونه مامان جون بافت و ماهم سریعا
نقدش کردیم ولی شما مدام از سرت درش میاوردی......این چند تا عکسم با سختی و مشقت فراوان
ازت گرفتیم......واسه هر یه دونه عکس پشت دوربین صدها تن درحال شکلک درآوردن هستن......
زینب دکییییییییی.........
راستی دخملی ما به تنهایی البته بدون کمک گرفتن از چیزی وایمیسته.....البته اینجا رو نمیگم چون دستشو به میز آینه گرفته......
باز هم تجاوز!!!!!!!!!اونم به عروسکای رو یخچال مامان جون مریم...........عاشق این عروسکایی.....تا میریم تو آشپزخونه بهشون اشاره میکنی و میگی اده اده اده
بوس واسه لپای خوشگلت عزیزم.......