نازی زینبنازی زینب، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

****میوه دل مامان و بابا****

.......!!!!!!

1391/10/16 13:50
نویسنده : مهربون
912 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه نهار خونه مامان جون دعوت شدیم........زینب گلم آماده شده بریم

مهمونی......باید بگم همینکه لباسای بیرونشو میخوام تنش کنم مثل یه دختر خوب و خانم

آروم میشینه.....آخه عاااااااااااششششق  دَدر رفتنه.......اینجا هم حاضرش کردم تا بریم اما

همینکه دید بابا مهدی بدون زینب رفت بیرون و منم دوربین برداشتم تا ازش عکس بگیرم

فکر الکی لباس تنش کردم......زد زیر گریه.......

 راستی اینو بگم اونروز یعنی پنجشنبه زینب واسه اولین بار دستشو از زمین گرفت و

خودش رو پاهاش ایستاد....بدون کمک گرفتن از چیزی....تازه دوقدم هم بعدش راه

رفت.......

بعد از اینکه من پشت دوربین دلقک شدم.......


 

مدل جدید گریستن زینب......دودودودودو 

مثل اینکه دوباره باید دلقک بشم!!!!!اینم از شغل شریف مادری.......

 

قربون اون اشکات بشم عزیزم.......خنده و گریت قاطی شده


به به چه خانم مودبی.....چه خجالتی......!!!!!

 

 

کم کم داره رومون باز میشه......خجالتا میریزه.......بذار یه کم شیرین کاری کنم خوششون

بیاد بعد برم سراغ ویرانگری.........(آخه چند شب پیش زینب جان آینه بلندی که کنار دیوار

خونه مامان جون رو میزش بود رو هل داد و آیینه تیکه تیکه شد(عکسای شب یلدا رو اگه ببینید عکس آیینه هم  اونجا هست).......خیلی خدا به زینب رحم

کرد اگه 1 سانت جلوتر بود سرش رفته بود ......وای خدا رحم کرد ......من که همونجا غش

کردم ....... آخه تو آشپزخونه بودم و صدای افتادن آینه و جیغ داداشامو بابامو که شنیدم و

حدس میزدم طبق معمول زینب جلو آینه با خودش دکی بازی میکرده،گفتم الآن دیگه زینب

بی زینب.......)

 

خب دارم نقشه میکشم چکار کنم..........


مامان جون اجازه هست با این پرتقالا بازی کنم......قول میدم فقط دوتاشونو بردارم......به بقیش دست نمیزنم......


وای ببخشید مامان جون شیطون گولم زد.....وای وای وای........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

درنا(مامان محمد رهام)
16 دی 91 18:13
سلام عزىزم
خىلى وقت بود به وبلاگ گلت سرنزده بودم
امروز که دىدم ,ديدم سرپا واستاده اينقدر ذوق زدم
ماشالا خيلى خواستنىه
ممنونم عزیزم......شما هم نی نی دار شدین؟

جیران
16 دی 91 20:22
سلام
آخی....
حتما خیلی ذوق زدی موقعی که راه افتاد
کوثر یک هفته ای میشه که تازه غلت زدن رو یاد گرفته.
مبارک باشه......چشم بهم بزنی راه میفته

زهرا مامان مه سما
19 دی 91 19:52
فدای گریه کردنت خاله مه سما هم خیلی ددری هستش افرین به زینب قشنگم که شروع کرده به راه رفتن
پیور گرل
20 دی 91 19:02
سلام گلم خدا دختر خوشگلت زینب خانوم رو برات نگه داره من واسه نی نی های خوشگلی مثل دختر شما تقویم درست می کنم خواستی بیا وبلاگم طرحامو ببین
مامان زینب خانوم
21 دی 91 18:08
خوشبحالت زینب ماکه اصلا تحمل لباس پوشیدن نداره... چقدر عالی که وایمیسته وروجک یه ماچ از طرف من بکنش
الناز مامان بنیا
25 دی 91 15:50
قربون گریه کردنت برم که اینقدر نازییییییییییییی
ممنونم دوست خوبم

الی مامی غزل و آوا
26 دی 91 2:09
سلام خوشکل تپل مپل تولدت مبارک عسییییسم
متشکر از مهربونیتون

مامان حسین جون
26 دی 91 8:54
سلام عزیزم تولدت مبارک ایشالله 120ساله بشی

ممنون عزیزم

لاله
26 دی 91 17:48
نازی زینب جون تولدت مبارک باشه گل دخمل
متشکرم لاله جون