روز مهمونی....
چند روز پیش مامان یه مهمونی شام کوچولو داشت.....تنها اضطرابم تو بودی که نکنه اذیت بشی و البته اذیت کنی!!!!!!اما تو مثل همیشه خانم بودی......ظهر بردمت حمام تا مثل یه دسته گل خوشبو بیای پیش مهمونا.......
بعدشم باهم رفتیم طبقه بالا(مهمونخونه)تا شما تو اتاقت مشغول بازی بشی و من به کارام برسم.......هرچند دقیقه بهت سر میزدم و تو با یه نگاه و لبخند مهربون بهم انرژی مضاعف میدادی عشق کوچولوی من.......
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی