نازی زینبنازی زینب، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

****میوه دل مامان و بابا****

خداحافظ عکس

1391/8/4 12:45
نویسنده : مهربون
894 بازدید
اشتراک گذاری

حدودا نزدیک 1 ماه میشه که کچلت کردیم....البته من نه.....بابایی محترمتعصبانی........دیگه کاملا شدی مثل پسرا......خنثی

خیلی بلا و شر شدی.....دیگه کم آوردم و نمیدونم چکارت کنم تا آروم بشینی و بازی کنی......تازگیا علاقه وافری به آیفون پپیدا کردی......من و بابای بیچارت باید مدام شما رو بغل کنیم و ببریم جلوی آیفون تا بیرونو تماشا کنی و عکسایی که تو آیفون ذخیره شده رو برات رد کنیم.....گاهی وقتا هم به این قانع نمیشی و ما مجبور میشیم یکیمون بره دم در زنگ بزنه و یکی شما رو بغل بگیره تا از صدای زنگ ذوق کنیخنده.......اینم روزگار ما

راستی این بافتای خوشگلم به خانم امینی سفارش دادم .....منتظرم موهای خوشگلت دوباره دربیاد تا ببرمت آتلیه....

دوستت دارم.....میدونستی؟؟؟؟؟


من یه عدد دختر کچل شیطون هستم که مامانم به سختی ازم عکس میگیرهنیشخندنیشخندنیشخندنیشخندنیشخندنیشخند

 

وای چه شکمی!!!

گوگولی من

وای مامانی از شکمم عکس نگیر توروخدا.....


ماه منجوجوی نانازم

 

 

راستی زینب الآن 9 ماه و 8 روزشه

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان زینب
6 آبان 91 22:38
الهی بگردم چرا کچل؟؟؟انشالا زود درمیاد و خوپشلتر هم درمیاد
سحر چقدر این بافتهاش قشنگه کی بافته گفتی؟چند دراومد برات
خیلی به زینبی میاد
بعد یه چیز دیگه رمز پست قبلیت نگرفتم...
سلام عزیزم....رمزو گذاشتم واست تو وبلاگت....خانم امینی تهران هستن......اینترنتی سفارش دادم ......همشون با هزینه پست 54500 دراومد......

جیران
7 آبان 91 7:31
خیلی بافت های قشنگی بود.چند تکه داشت؟

سلام خانم خانما.....چه عجب!سایتشونو میذارم تو وبلاگ زینب
بور و سفید
8 آبان 91 6:20
سلام، خواهش میکنم ، وظیفه بوده ... حرفام همه اش حقیقت داشت و من موندم چرا زندگیم اینطوری شد ، من که هیچ وقت با دختری صحبت نکرده بودم . خوشحالم که دیگه تو زندگیم نیس ، موفق باشی ، میری زیارت واسه منم دعا کن

امیدوارم خدا اونچه که صلاحتونه روزیتون کنه.....انشاالله مصلحتتون در خواسته خودتون باشه....حتما دعاگوتون هستم
ثمین
8 آبان 91 17:18
کلا از سلیقه تون خوشم میاد! هم سیسمونی عالی بود هم مدل این لباس! هر وقت آتلیه رفتین به منم بگین تا عکساتونو ببینم! مرسی!

مرسی ثمین جون.....حتما.....باید صبر کنم موهای گل دخترم بلند بشه

مهبا
8 آبان 91 23:17
عسل خاله قلبون اون قدوبالات با اون بافتهای خوشمل و شکم قلمبت هههه مامانت بی وفاس دیر دیر به ما سر میزنه ولی من تورو خیلیییییییی دوست دارم جوجویی بانمک