ماه 12
زینب جونم حسابی بزرگ شدی.......تو این دو ماه آخر حسابی زبر و زرنگ شدی و کارهای جدید یاد گرفتی....
وقتی من یا بابایی میخوایم نماز بخونیم زودی میای طرف مهر و تند تند میگی اپر اپر(الله اکبر)اینو بابایی باهات تمرین کرد تا یاد گرفتی، و جالب اینجایه که با آهنگ اذان بهت یاد دادن و تو هم با اون صدای نازک و ظریفت با همون آهنگ یه اپر کشیده و خوشگل میگی.......حتی زمانی که صدای اذان پخش میشه تو هم با آهنگ باهاش همراهی میکنی........
جدیدا یادگرفتی و الو میکنی....گوشی تلفن،موبایل،تلفن بازیت.....هرکدومو بهت میدیم و میگیم الو کن میذاری دم گوشت و سرتو مثل یه خانم باکلاس روش کج میکنی.......
شروع تمرین ایستادنت با ذکر "یاعلی" و " علی جان " بود.....وقتی میخواستم بلندت کنم رو پاهات بایستی میگفتم یاعلی ........حالا خودت یاد گرفتی و با من میگی "علی" ......یه روز که منو بابایی داشتیم فیلم نگاه میکردیم تو دستتو از صندلی گرفتی و بلند شدی بعد دستاتو ول کردی و تند تند رو به من نگاه کردی و گفتی علی علی علی علی علی.......اونجا بود که من و بابایی برات غش کردیم و واقعا اشک تو چشام حلقه زد.....
یه کار خیلی خیلی شرینی که یادت دادم دعا کردنه.......تا بهت میگم واسه مامانی دعا کن دستای خوشگل و تپلتو میگیری کنار هم رو به آسمون ...... آخ که این کارت همه رو دیوونه کرده......اوایل وقتی دعا میکردی بعدش میگفتم الهی آمین و تو دستتو به صورتت میکشیدی اما نمیدونم چرا دیگه این کار رو نمیکنی......اما همینم عشقه.......
خلاصه اینکه خیلی جیگر شدی.....اینا یه قسمت از کارای تو بود که بیشتر از همه کارات دوست داشتم.....وگرنه خیلی شیرین کاریای دیگه هم بلدی .......الهی دورت بگردم دخترم دوستت دارم